محمد رضا شوق الشعرا:باز در «مرگي ديگر» و بعد از مرگ «نيما مسرت» و «آذريزدي»، در هنگامه بخاك سپاري تكه هاي پيكر «عليرضا لشگري»، جودوكار عضو تيم ملي جودو نوجوانان ايران، غلامرضا محمدي، فرماندار اسبق يزد و رئيس فعلي سازمان اسناد ملي يزد را ديدم كه با ديگر شاعران و در كنار ورزشكاران و اصحاب فرهنگ و هنر، براي همدردي با شاعره در سوگ فرزند نشسته، به خلدبرين آمده بود، به شوخي و طنز گفت:«قطعه مفاخر هم دارد پر مي شود» و به جدي گفتم:«پس بايد عجله كنيم!»، ودر آن فضاي غم گرفته خلدبرين و قطعه بي امكانات مفاخر، و در روزي كه باز طبق معمول مرسوم، شهردار و اعضاء شوراي شهر غايب بودند، او قطعه شعري را كه در سوگ عليرضا لشگري سروده و به عزيز دلسوخته، سركار خانم «حسن پور شيرازي»، شاعره اي كه «پاره تن» و «عزيز دلش» را در سانحه سقوط هواپيما از دست داده «تقديم » كرده بود، بدستم داد...

به موج بلا، غرق شد، چشم تارم
به طوفان حسرت درافتاد كارم
نه پيداست جز دود و آتش به ميدان
كجا رفت سهراب گون، شهسوارم
همين بود از شاخ هستي، گل من
همين بود از باغ دل، يادگارم
نهالي به خون جگر آب دادم
كه روزي برآيد چو سروي كنارم
به پايش دل افشاندم از عشق و مستي
كه فردا نشاط آورد بي شمارم
نوشتم به اوراق گلگون خاطر
كه اين است تنها اميدم، قرارم
شنيدم كه يك گل نيارد بهاري
زمين و زمان بود با او بهارم
ندانستم اي دل كه بيداد گردون
پريشان كند زين چمن برگ و بارم
چنين بشكند نخل بالا بلندم
زپاي افكند سروسيمين غدارم
غزل مي سرودم چو بودم غزالي
غزال غزل پركشيد از ديارم
بگيريد دستم، بگيريد دستم
كه از دست شد، دوستان اختيارم
غباري ز خاكستري زار ماند
اگر بگذرد بعد ازين روزگارم
دلم چون «كوير» عطش سوخت يكجا
خدايا به لطف تو اميدوارم
غلامرضا محمدي «كوير»

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا